وظایف رسانه ملی در حفظ زبان مشترک
در تعریف وظایف یک رسانه ملی، نکات بسیاری در نظر گرفته شده و برشمرده میشود، که از جمله مهمترین آنها مبحث و یا بهتر بگوییم حوزه وظیفه رسانه، در نشر فرهنگ و زبان مشترک، و حراست از اصالت و تداوم آن است. از
نویسنده: فرهاد عرفانی
در تعریف وظایف یک رسانه ملی، نکات بسیاری در نظر گرفته شده و برشمرده میشود، که از جمله مهمترین آنها مبحث و یا بهتر بگوییم حوزه وظیفه رسانه، در نشر فرهنگ و زبان مشترک، و حراست از اصالت و تداوم آن است. از این جهت گفتیم « از جمله مهمترین » که بی توجهی به این نکته بسیار حیاتی، ضربات جبران ناپذیری بر پیکر وحدت ملی، منافع ملی و بنیانهای فرهنگی یک جامعه وارد میآورد. درواقع عدم دقت در کارکرد حیاتی رسانه ملی در این عرصه، راه را در جهت فروپاشی ملی فراهم آورده و یک رکن از ارکان تداوم آموزش نسلها در کسب هویت مشخص را دچار تزلزل کرده و در نهایت نابود میسازد.
گروهی چنین میاندیشند که یک رسانه ملی، از جهت فرهنگی و بویژه زبانی، همچون کشکول یا آش شله قلمکاری است که باید آینه انعکاس همه خرده فرهنگها، زبانها و گویشها و آداب و سنن اجتماعی محلی و بومی، بدون توجه به خلوص، سلامت، درستی و یا مدنی و امروزی و مطابق با استانداردهای پیشرفت اجتماعی بودن آنها باشد.
این جماعت، تصور درستی نسبت به عبارت «رسانه ملی» ندارند و اغلب آن را با نمایشگاه معرفی خرده فرهنگها یا موزه فرهنگ بومی، اشتباه میگیرند. متأسفانه این تصور از بنیان غلط و اشتباه، در دهه اخیر، بر مدیریت رسانه ملی حاکم شده و در همین مدت کوتاه، آنچنان ضرباتی به مفاهیمی همچون هویت ملی، هویت مشترک فرهنگی و زبانی، و همچنین منافع دراز مدت ملی، از جهت تربیت فرزندان این آب و خاک زده است که اگر فکری برای آن نشود، در آیندهای نچندان دور، وحدت ملی را بگونهای جدی مورد تهدید قرار خواهد داد.
پیش از اینکه بخواهیم تعریفی از وظیفه و یا وظایف رسانه ملی در این عرصه ارایه دهیم، لازم است به نکتهای مهم اشاره شود. این نکته آنستکه؛ باید توجه شود که حرکت بنیانی در حفظ و حراست و انتقال فرهنگ ملی و مشترک، جز از طریق حفظ و حراست و انتقال درست و صحیح زبان مشترک، میسر نیست! زبان مشترک و ملی در هر کشوری، آن بنیان و ستونی است که تمامی جلوههای فرهنگی و هویتی بر آن بنا میشود. هر چه این بنیان، از مواد و ترکیبات قدرتمندتری پی ریزی شود، بنای فرهنگ ملی و مشترک از شکوه و استحکام و تداوم بیشتری برخوردار خواهد شد.
«ملت» تشکیل شده است از شهروندان برابر حقوق، که بدون توجه به سابقه محدودیتهای زیستی، اقلیمی، قومی، زبانی، مذهبی، نژادی و سنن و آداب، به یک اقلیم مشترک، فرهنگ مشترک و زبان و تاریخ مشترک میاندیشد! و سوابق تاریخی و بین المللی نیز آن را به رسمیت شناخته است. هم از این رو است که هنگامی که صحبت از ملی و ملت میشود، دیگر اجزا مطرح نیست، بلکه کلیت مطرح است! درست مانند آنکه وقتی میگوییم «آدم»، منظور یک دست و یک پا و دو چشم و... به صورت مجزا نیست، بلکه منظور مجموعهای از اجزاست که معرف یک کلیت است. این کلیت به هیچ وجه نافی ارزش اجزا نیست بلکه به عکس، خواهان حفظ آن در جهت ارایه یک کلیت متکاملتر است.
هرگز شما نمیتوانید مجموعهای از قطعات را در یک جعبه و یا یک کیسه بریزید و روی آن بنویسید؛ ماشین، دوچرخه، چرخ گوشت!! یک پازل در صورتی معرف یک تصویر خواهد بود که بدقت و هدفمند در کنار هم چیده شود. یک فرد، یک قوم، یک طایفه، یک گروه اجتماعی و ... دقیقاً همان یک قطعه از یک پازل بنام ملت است. تنها در صورتی هویت ملی خواهد یافت که در مجموعهای از اشتراکات با دیگر قطعات قرار گیرد!
با توجه به آنچه آمد، ملت ایران، مجموعه اقوام ایرانی نیست! بلکه مجموعه افراد ایرانی است. افرادی که در درجه اول متعلق به سرزمینی بنام ایران با مرزهای تاریخی مشخص هستند که دست کم از زمان انتشار منشور حقوق بشر کورش بزرگ تا تدوین شاهنامه فردوسی و تا امروز، در این مرزها زندگی میکنند، دارای زبانی مشترک برای فهم یکدیگر هستند، یک ادبیات و فرهنگ شناخته شده بین المللی را خلق کردهاند و از مجموعهای از سنن و آداب کم و بیش مشترک پیروی کرده و میکنند.
حال ممکن است این افراد، در گروهبندیهای قومی و نژادی و زبانی و در اقلیمهای مشخص نیز زندگی کنند، اما آنچه به آنها هویت و تشخص ملی میدهد و از آنها یک ملت میسازد، همان شهروندی آنان از گذر وجود تاریخی سرزمینی به نام ایران است.
بنابر این وظایف تعریف شده برای یک رسانه ملی، دقیقاً عطف به این هویت مشترک تاریخی است، نه هویت ملی و بومی و قومی! اکنون تلاش مینماییم تا عناوین چنین وظایفی را بر شمریم؛
1) اولین و مهمترین وظیفه یک رسانه ملی، انتقال زبان مشترک و ملی (زبان فارسی) به مخاطبان، در عالیترین شکل ممکن به جهت دستوری، واژگانی و تلفظ است. به زبان دیگر، تمامی مجریان چنین رسانهای موظفند، که بدون توجه به پیشینهای که از نظر سطح سواد، رشته تحصیلی، وابستگی قومی و زبانی و گویشی و لهجه دارند، وقتی در مقام مجری برنامههای رسانه ملی در برابر دوربین قرار میگیرند، مأمور اجرا و انتقال صحیحترین شکل گفتار و نوشتار زبان فارسی از منظر دستوری، واژگانی و لهجه باشند!
مجران برنامههای تلویزیونی و رادیویی حق ندارند بنابر صلاحدید خویش، جملات را به گونه دلخواه (از منظر دستوری) به کار گیرند! آنها حق ندارند تلفظی غیر از تلفظ درست واژگان در زبان اصلی (لهجه مادر و اصلی زبان فارسی و در اینجا لهجه تهرانی مد نظر است) را ادا نمایند، چرا که لهجهء تهرانی، نزدیکترین شکل گفتار زبان فارسی به زبان نوشتار است. آنها حق ندارند واژگان فارسی را با لهجه عربی، ترکی، انگلیسی و یا گویشهای محلی به کار ببرند!
جدا از اینکه مجریان، مأمور اجرای چه برنامهای هستند (سیاسی، ادبی و فرهنگی، ورزشی، تاریخی و...) حق ندارند با توجیه عادی بودن استفاده عامیانه از واژگان و یا تلفظ خاصی، به ترویج غلط و ناصحیح واژگان و بیان جملات بپردازند. آنها، تنها موظفند بعنوان مأمور انتقال صحیح زبان عمل نمایند!
در اینجا بنظر میرسد توضیحی در رابطه با لهجه مادر در زبان فارسی لازم است داده شود؛ همانگونه که میدانید در تمامی کشورهای جهان و در بین همهه ملتها، از منظر بهکارگیری زبان مشترک، لهجه و گویش منطقه پایتخت، بعنوان گویش و لهجه مسلط شناخته میشود. علت هم روشن است؛ نظر به اینکه پایتخت، مکان اصلی در تصمیم گیریها، سیاستگذاریها و نشر و گسترش رسانهها در اشکال دیداری، نوشتاری و شنیداری است، بنا بر این در همهء کشورها به طور معمول، زبان و گویش بکار گرفته شده در پایتخت از سطح بالاتر، کاملتر و شکلیافتهتری برخوردار است. پیشینه پایتخت از منظر تعداد باسوادان و مبادلات زبانی و فرهنگی و رسانهای و ارایِِه نزدیکترین گویش به زبان نوشتاری نیز، ادعای فوق را تقویت میکند.
به عنوان نمونه، اگر مثلا واژه «میدانم» را یک مجری تلویزیون به خواهد به کار گیرد، مجاز نیست آن را به صورت مُدُنم ، مِدِنم، میدانُم، میدانیم، ذانم و ... به کار ببرد! او موظف است این واژه را در زبان نوشتار به صورت «میدانم» و در زبان گفتار به صورت «میدونم» به کار گیرد، که همان بهکارگیری این واژه در لهجه مادر، یعنی لهجه تهرانی است. دقت کنید که در اینجا، مخاطب ما، مجری برنامههای یک رسانه همگانی است، نه مردم کوچه و بازار که طبیعتا ممکن است اهل مناطق مختلف باشند و با گویشها و زبانهای متفاوت. آنها مجازند که به هر گونه که خود میخواهند صحبت کنند، اما یک مجری رسانه ملی موظف است که زبان را در عالیترین و صحیحترین شکل ممکن به کار گیرد، نه آنگونه که خود میخواهد و یا میتواند.
2) دومین وظیفه یک رسانه ملی، گزینش و اشاعه مترقیترین، زیباترین و صحیحرین و عقلاییترین سنن ادبی و فرهنگی مربوط به زبان مشترک (زبان فارسی) در درجه اول است. یک رسانه ملی با یک رسانه محلی و بومی تفاوت دارد. یک رسانه ملی وظیفه ندارد و یا حداقل برای آن در اولویت نیست که به خرده فرهنگها و گویشها و زبانهای محلی و نشر و گسترش آنها بپردازد.
این وظیفه برعهده رسانههای محلی و بومی است، نه رسانه ملی! به عنوان مثال دیده میشود که رسانه ملی (در حوزه ایران و یا شبکههای وابسته بینالمللی جام جم) به طور مداوم به گویشها و زبانهای محلی و پخش موسیقی بومی میپردازد، به گونهای که از ده آهنگ پخش شده در طی بیست و چهار ساعت برنامههای صدا و سیما، هفت یا هشت ترانه و آواز با گویش و زبان محلی است!! آن گونه که مخاطب به واقع دچار سردرگمی میشود که با چگونه رسانهای روبروست؟ یک رسانه محلی و بومی؟ یک رسانه ترک زبان؟ کرد زبان؟ عربی زبان؟ یا کشکولی از همه اینها به جز آنچه به واقع باید باشد؛ یعنی رسانهای که معرف زبان و موسیقی و فرهنگ مشترک (به زبان فارسی) است! تو گویی این دستگاه رسانه ملی، مجمع الجزایری است با حاکمان متفاوت و سیاستهای مختلف که هر کدام سیاست خود را پیش میبرند...
3) سومین وظیفه یک رسانه ملی، دفاع از خط مشترک (خط فارسی) در برنامههای دیداری و نوشتاری و ترویج این خط در شکل صحیح آن و مطابق با دیدگاههای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و اساتید این رشته در دانشکدههای ادبیات کشور است. این واقعاً غیر قابل توجیه است که در یک رسانه ملی، دائماً و به شکل بیمار گونهای، خطوط غیر فارسی و به ویژه «لاتین» در معرض دید مخاطب ایرانی قرار گیرد، همانگونه که مخاطب یک رسانه ملی به زبان فارسی، طبیعتاً فارس زبانان هستند، بنا بر این خطی هم که باید مورد استفاده قرار گیرد باید خط فارسی باشد! در حالی که همگان شاهدند که در سیمای ملی ایران به طور دائم و گسترده، جملات، واژهها و خطوط و علایم انگلیسی (و گاهی مربوط به زبانهای دیگر) در معرض دید قرار میگیرند.
چیزی که مشابه آن در هیچ رسانه ملی خارجی دیده نمیشود. این کار ظاهراً با این توجیه صورت میپذیرد که زبان انگلیسی، زبانی بینالمللی است و یا ممکن است مخاطبین ما غیر فارس زبان باشند، که این هر دو دلیل، کاملا و صد درصد نادرست است، چرا که اولاً بینالمللی بودن زبان انگلیسی، ربطی به پخش برنامه برای فارس زبانان و ایرانیان ندارد و مربوط به پخش برنامه به این زبان، در شبکههایی است که مطلقاً مخاطب انگلیسی زبان را مد نظر دارند. دوم این که مخاطب غیر فارس زبان، پای برنامههای شبکه ایرانی نمینشیند که احیاناً ما بخواهیم در یک رسانه ملی رعایت حال او را بکنیم؛ این توجیهات صرفاً میتواند نوعی عقدهگشایی برای مدیران کم سواد و بیسواد و بی اطلاع نسبت به مدیریت یک رسانه ملی باشد!
در پایان، آنچه به نظر میرسد که باید به مدیریت رسانهها گوشزد شود، این است که، مجریان برنامههای یک رسانه ملی، باید حتماً از میان باسوادترین افراد در حوزه زبان و ادبیات فارسی باشند؛ چرا که آنها باید قادر باشند این زبان را بدون لهجه محلی و با شکل صحیح به کار گیرند و خود را موظف به رعایت قوانین در این حوزه بدانند.
ویستا
گروهی چنین میاندیشند که یک رسانه ملی، از جهت فرهنگی و بویژه زبانی، همچون کشکول یا آش شله قلمکاری است که باید آینه انعکاس همه خرده فرهنگها، زبانها و گویشها و آداب و سنن اجتماعی محلی و بومی، بدون توجه به خلوص، سلامت، درستی و یا مدنی و امروزی و مطابق با استانداردهای پیشرفت اجتماعی بودن آنها باشد.
این جماعت، تصور درستی نسبت به عبارت «رسانه ملی» ندارند و اغلب آن را با نمایشگاه معرفی خرده فرهنگها یا موزه فرهنگ بومی، اشتباه میگیرند. متأسفانه این تصور از بنیان غلط و اشتباه، در دهه اخیر، بر مدیریت رسانه ملی حاکم شده و در همین مدت کوتاه، آنچنان ضرباتی به مفاهیمی همچون هویت ملی، هویت مشترک فرهنگی و زبانی، و همچنین منافع دراز مدت ملی، از جهت تربیت فرزندان این آب و خاک زده است که اگر فکری برای آن نشود، در آیندهای نچندان دور، وحدت ملی را بگونهای جدی مورد تهدید قرار خواهد داد.
پیش از اینکه بخواهیم تعریفی از وظیفه و یا وظایف رسانه ملی در این عرصه ارایه دهیم، لازم است به نکتهای مهم اشاره شود. این نکته آنستکه؛ باید توجه شود که حرکت بنیانی در حفظ و حراست و انتقال فرهنگ ملی و مشترک، جز از طریق حفظ و حراست و انتقال درست و صحیح زبان مشترک، میسر نیست! زبان مشترک و ملی در هر کشوری، آن بنیان و ستونی است که تمامی جلوههای فرهنگی و هویتی بر آن بنا میشود. هر چه این بنیان، از مواد و ترکیبات قدرتمندتری پی ریزی شود، بنای فرهنگ ملی و مشترک از شکوه و استحکام و تداوم بیشتری برخوردار خواهد شد.
رسانه ملی یعنی چه؟
رسانه ملی یعنی رسانهای که تلاش میکند نماینده و معرف و اشاعه دهنده گزیدهترین نمادهای فرهنگی ـ زبانی و اجتماعی یک ملت، با توجه به منافع ملی باشد! نکته اساسی در این تعریف عطف به کاربرد واژه « ملت » و نه اقوام و و طوایف است! دقیقاً بر این اساس است که رسانه «ملی » میشود و نه « قومی » و تیره - طایفهای و کشکولی !!! و دقیقاً بر همین اساس هم هست که وظایف یک رسانه ملی را در حوزه زبانی و فرهنگی میتوان تدقیق کرد و برشمرد.«ملت» تشکیل شده است از شهروندان برابر حقوق، که بدون توجه به سابقه محدودیتهای زیستی، اقلیمی، قومی، زبانی، مذهبی، نژادی و سنن و آداب، به یک اقلیم مشترک، فرهنگ مشترک و زبان و تاریخ مشترک میاندیشد! و سوابق تاریخی و بین المللی نیز آن را به رسمیت شناخته است. هم از این رو است که هنگامی که صحبت از ملی و ملت میشود، دیگر اجزا مطرح نیست، بلکه کلیت مطرح است! درست مانند آنکه وقتی میگوییم «آدم»، منظور یک دست و یک پا و دو چشم و... به صورت مجزا نیست، بلکه منظور مجموعهای از اجزاست که معرف یک کلیت است. این کلیت به هیچ وجه نافی ارزش اجزا نیست بلکه به عکس، خواهان حفظ آن در جهت ارایه یک کلیت متکاملتر است.
هرگز شما نمیتوانید مجموعهای از قطعات را در یک جعبه و یا یک کیسه بریزید و روی آن بنویسید؛ ماشین، دوچرخه، چرخ گوشت!! یک پازل در صورتی معرف یک تصویر خواهد بود که بدقت و هدفمند در کنار هم چیده شود. یک فرد، یک قوم، یک طایفه، یک گروه اجتماعی و ... دقیقاً همان یک قطعه از یک پازل بنام ملت است. تنها در صورتی هویت ملی خواهد یافت که در مجموعهای از اشتراکات با دیگر قطعات قرار گیرد!
با توجه به آنچه آمد، ملت ایران، مجموعه اقوام ایرانی نیست! بلکه مجموعه افراد ایرانی است. افرادی که در درجه اول متعلق به سرزمینی بنام ایران با مرزهای تاریخی مشخص هستند که دست کم از زمان انتشار منشور حقوق بشر کورش بزرگ تا تدوین شاهنامه فردوسی و تا امروز، در این مرزها زندگی میکنند، دارای زبانی مشترک برای فهم یکدیگر هستند، یک ادبیات و فرهنگ شناخته شده بین المللی را خلق کردهاند و از مجموعهای از سنن و آداب کم و بیش مشترک پیروی کرده و میکنند.
حال ممکن است این افراد، در گروهبندیهای قومی و نژادی و زبانی و در اقلیمهای مشخص نیز زندگی کنند، اما آنچه به آنها هویت و تشخص ملی میدهد و از آنها یک ملت میسازد، همان شهروندی آنان از گذر وجود تاریخی سرزمینی به نام ایران است.
بنابر این وظایف تعریف شده برای یک رسانه ملی، دقیقاً عطف به این هویت مشترک تاریخی است، نه هویت ملی و بومی و قومی! اکنون تلاش مینماییم تا عناوین چنین وظایفی را بر شمریم؛
1) اولین و مهمترین وظیفه یک رسانه ملی، انتقال زبان مشترک و ملی (زبان فارسی) به مخاطبان، در عالیترین شکل ممکن به جهت دستوری، واژگانی و تلفظ است. به زبان دیگر، تمامی مجریان چنین رسانهای موظفند، که بدون توجه به پیشینهای که از نظر سطح سواد، رشته تحصیلی، وابستگی قومی و زبانی و گویشی و لهجه دارند، وقتی در مقام مجری برنامههای رسانه ملی در برابر دوربین قرار میگیرند، مأمور اجرا و انتقال صحیحترین شکل گفتار و نوشتار زبان فارسی از منظر دستوری، واژگانی و لهجه باشند!
مجران برنامههای تلویزیونی و رادیویی حق ندارند بنابر صلاحدید خویش، جملات را به گونه دلخواه (از منظر دستوری) به کار گیرند! آنها حق ندارند تلفظی غیر از تلفظ درست واژگان در زبان اصلی (لهجه مادر و اصلی زبان فارسی و در اینجا لهجه تهرانی مد نظر است) را ادا نمایند، چرا که لهجهء تهرانی، نزدیکترین شکل گفتار زبان فارسی به زبان نوشتار است. آنها حق ندارند واژگان فارسی را با لهجه عربی، ترکی، انگلیسی و یا گویشهای محلی به کار ببرند!
جدا از اینکه مجریان، مأمور اجرای چه برنامهای هستند (سیاسی، ادبی و فرهنگی، ورزشی، تاریخی و...) حق ندارند با توجیه عادی بودن استفاده عامیانه از واژگان و یا تلفظ خاصی، به ترویج غلط و ناصحیح واژگان و بیان جملات بپردازند. آنها، تنها موظفند بعنوان مأمور انتقال صحیح زبان عمل نمایند!
در اینجا بنظر میرسد توضیحی در رابطه با لهجه مادر در زبان فارسی لازم است داده شود؛ همانگونه که میدانید در تمامی کشورهای جهان و در بین همهه ملتها، از منظر بهکارگیری زبان مشترک، لهجه و گویش منطقه پایتخت، بعنوان گویش و لهجه مسلط شناخته میشود. علت هم روشن است؛ نظر به اینکه پایتخت، مکان اصلی در تصمیم گیریها، سیاستگذاریها و نشر و گسترش رسانهها در اشکال دیداری، نوشتاری و شنیداری است، بنا بر این در همهء کشورها به طور معمول، زبان و گویش بکار گرفته شده در پایتخت از سطح بالاتر، کاملتر و شکلیافتهتری برخوردار است. پیشینه پایتخت از منظر تعداد باسوادان و مبادلات زبانی و فرهنگی و رسانهای و ارایِِه نزدیکترین گویش به زبان نوشتاری نیز، ادعای فوق را تقویت میکند.
به عنوان نمونه، اگر مثلا واژه «میدانم» را یک مجری تلویزیون به خواهد به کار گیرد، مجاز نیست آن را به صورت مُدُنم ، مِدِنم، میدانُم، میدانیم، ذانم و ... به کار ببرد! او موظف است این واژه را در زبان نوشتار به صورت «میدانم» و در زبان گفتار به صورت «میدونم» به کار گیرد، که همان بهکارگیری این واژه در لهجه مادر، یعنی لهجه تهرانی است. دقت کنید که در اینجا، مخاطب ما، مجری برنامههای یک رسانه همگانی است، نه مردم کوچه و بازار که طبیعتا ممکن است اهل مناطق مختلف باشند و با گویشها و زبانهای متفاوت. آنها مجازند که به هر گونه که خود میخواهند صحبت کنند، اما یک مجری رسانه ملی موظف است که زبان را در عالیترین و صحیحترین شکل ممکن به کار گیرد، نه آنگونه که خود میخواهد و یا میتواند.
2) دومین وظیفه یک رسانه ملی، گزینش و اشاعه مترقیترین، زیباترین و صحیحرین و عقلاییترین سنن ادبی و فرهنگی مربوط به زبان مشترک (زبان فارسی) در درجه اول است. یک رسانه ملی با یک رسانه محلی و بومی تفاوت دارد. یک رسانه ملی وظیفه ندارد و یا حداقل برای آن در اولویت نیست که به خرده فرهنگها و گویشها و زبانهای محلی و نشر و گسترش آنها بپردازد.
این وظیفه برعهده رسانههای محلی و بومی است، نه رسانه ملی! به عنوان مثال دیده میشود که رسانه ملی (در حوزه ایران و یا شبکههای وابسته بینالمللی جام جم) به طور مداوم به گویشها و زبانهای محلی و پخش موسیقی بومی میپردازد، به گونهای که از ده آهنگ پخش شده در طی بیست و چهار ساعت برنامههای صدا و سیما، هفت یا هشت ترانه و آواز با گویش و زبان محلی است!! آن گونه که مخاطب به واقع دچار سردرگمی میشود که با چگونه رسانهای روبروست؟ یک رسانه محلی و بومی؟ یک رسانه ترک زبان؟ کرد زبان؟ عربی زبان؟ یا کشکولی از همه اینها به جز آنچه به واقع باید باشد؛ یعنی رسانهای که معرف زبان و موسیقی و فرهنگ مشترک (به زبان فارسی) است! تو گویی این دستگاه رسانه ملی، مجمع الجزایری است با حاکمان متفاوت و سیاستهای مختلف که هر کدام سیاست خود را پیش میبرند...
3) سومین وظیفه یک رسانه ملی، دفاع از خط مشترک (خط فارسی) در برنامههای دیداری و نوشتاری و ترویج این خط در شکل صحیح آن و مطابق با دیدگاههای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و اساتید این رشته در دانشکدههای ادبیات کشور است. این واقعاً غیر قابل توجیه است که در یک رسانه ملی، دائماً و به شکل بیمار گونهای، خطوط غیر فارسی و به ویژه «لاتین» در معرض دید مخاطب ایرانی قرار گیرد، همانگونه که مخاطب یک رسانه ملی به زبان فارسی، طبیعتاً فارس زبانان هستند، بنا بر این خطی هم که باید مورد استفاده قرار گیرد باید خط فارسی باشد! در حالی که همگان شاهدند که در سیمای ملی ایران به طور دائم و گسترده، جملات، واژهها و خطوط و علایم انگلیسی (و گاهی مربوط به زبانهای دیگر) در معرض دید قرار میگیرند.
چیزی که مشابه آن در هیچ رسانه ملی خارجی دیده نمیشود. این کار ظاهراً با این توجیه صورت میپذیرد که زبان انگلیسی، زبانی بینالمللی است و یا ممکن است مخاطبین ما غیر فارس زبان باشند، که این هر دو دلیل، کاملا و صد درصد نادرست است، چرا که اولاً بینالمللی بودن زبان انگلیسی، ربطی به پخش برنامه برای فارس زبانان و ایرانیان ندارد و مربوط به پخش برنامه به این زبان، در شبکههایی است که مطلقاً مخاطب انگلیسی زبان را مد نظر دارند. دوم این که مخاطب غیر فارس زبان، پای برنامههای شبکه ایرانی نمینشیند که احیاناً ما بخواهیم در یک رسانه ملی رعایت حال او را بکنیم؛ این توجیهات صرفاً میتواند نوعی عقدهگشایی برای مدیران کم سواد و بیسواد و بی اطلاع نسبت به مدیریت یک رسانه ملی باشد!
در پایان، آنچه به نظر میرسد که باید به مدیریت رسانهها گوشزد شود، این است که، مجریان برنامههای یک رسانه ملی، باید حتماً از میان باسوادترین افراد در حوزه زبان و ادبیات فارسی باشند؛ چرا که آنها باید قادر باشند این زبان را بدون لهجه محلی و با شکل صحیح به کار گیرند و خود را موظف به رعایت قوانین در این حوزه بدانند.
منبع مقاله :
ویستا
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}